| بسم الله النور |

_نجف_

نجف آخرین جایی بود که رفتیم 

چه رفتنی. خسته از پیاده روی و داغون.

خسته و مریض و. ولی چه فرقی میکنه؟وقتی بعد از یکسال به منزل پدریت میرسی مگه درد میفهمی؟مگه مریضی و خستگی و کوفتگی و. میفهمی؟بله که میفهمی!میفهمی و گریه میکنی.تو صحن حضرت زهرا(سلام الله علیها)از زور مریضی و خستگی هی میخوابی و بیدار میشی لیمو عسل میخوری میخوابی و بیدار میشی غذا میخوری میخوابی و بیدار میشی و گریه میکنی.

و مدام از ابوترابت میپرسی چرا؟چرا پدر جان من قسمتم یه دل سیر زیارت حرم امن با صفای عشق شما نمیشه؟و باز گریه میکنی.

گریه میکنییییی تاااا. فرشته ی نجاتت از راه میرسه،از راه میرسه و با تمام خستگی خودت و مرتب میکنی،موهات و شونه میکنی ، تر گل و ور گل میری و تو صورتش لبخند میزنی.

فرشته ی نجات دستت و میگیره پرواز کنان میرید دم در ورودی صحن،و حال و روزت و با سه لیوان بزرگ شیر موز و یک لیوان آب پرتغال جا میاره و 

جون دوباره ای بهت میده 

انگار یه نفس راحت میکشی و 

پرواز کنان دل و قدمتون و تا حرم امیرالمومنین (علیه السلام) میرسونید 

دم در ورودی 

 تو دلت میگی:(سلام حضرت بابا.دامادتون و آوردم.)

و ته دلت قنج میره از کنارش ایستادنت.

و چقدر شکر میکنی حضرت رو بابت داشتن همسری مثل خودشون.

همونجا دم ورودی ، سمت راست ، میشینید و شروع میکنه:

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه. 

و میبارید 

رقم میخوره کنار تو،علی جانم.،بهترین زیارت نجف عمرم

با برکت ترینش

به یاد موندنی ترینش.

؛

شبای بعدش باهم میریم با دوستات حرم.اقا مهدی میخونه برامون

برمیگردیم دوتایی

توی راه اقا مهدی و دوباره میبینیم که برامون سوقاتی یا هدیه ی اولین سفر دوتاییمون و بهمون میده 

دوتا سنگ انگشتری ناب،از سنگ های حرم امیر علیه السلام

چند شب نجف و خاطرات تکرار نشدنیش

[باشد قبول،غصه ی هجران چشم ولی

یک روز.]

آخر از عشقت عراقی میشوم.ابوتراب!




عاشقک بنت اهرا ( سلام الله علیها )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها